{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم مرا اسیرخودکردی دعایم کن افبی که آخرین نفس را در این قفس بزنم
در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم دل به عشقت داده ام فکر جدایی نیستم
دیگر برای داشتن هیچ کس سماجت نمیکنم!! پرنده ای که سهم من نباشد ! اگه قفس هم برایش بسازم بازم پرواز میکند
من صبورم اما… بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب امیر و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم
پرندگانی که در قفس بدنیا می آیند فکر می کنند پرواز کردن یک نوع بیماری است
خدا به سر هیچ پرنده ای نیاورد.. قفس را نمی گویم… گلوله را هم نه… از پرواز خسته شدن را می گویم.. از آسمان بریدن را
قفس دیدم رهایی یادم آمد تو رفتی بی وفایی یادم آمد
گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانند منبع : http://www.amirfb.ir/post/15781/sms-ghafas-asheghane#ixzz3alZvDVrj
هیچ عشقی وجود ندارد…! حتی برای مرغ عشق…! اونیز اگر در قفس نبود به عشقش خیانت میکرد
مرغان همه بشکسته قفس را و پریدند من در قفس افتاده بخود تار تنیدم یا رب شود آن روز که در جمع حریفان بینم که از این لانه گندیده پریدم
یه پنجره با یه قفس… یه حنجره بی همنفس سهم من از بودن تو… یه خاطره س همین و بس
زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز
هیچکس با من نیست مانده ام تا به چه اندیشه کنم مانده ام در قفس تنهایی در قفس میخوانم چه غریبانه شبی است شب تنهایی من…. آی دنیا بیزارم ازت
بخیه به پیله ام نزن ترک برداشته این دل است نه پیله برای پروانگی درد کشیدم اسمان نمیشوی قفس نباش
نگاه کن چه درویشانه سفره دل با تو گشودم به هرجایی که بودی عاشقانه همراه تو بودم مرغ عشق در قفس بود و من کنج ویرانه تنهایی حسادتی به سراغم آمد به وسعت یک قفس مرغ عشق
درآستانه فصلی سرد درابتدای درک هستی آلوده ی زمین ویاس ساده و غمناک آسمان
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم مرا اسیرخودکردی دعایم کن افبی که آخرین نفس را در این قفس بزنم
در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم دل به عشقت داده ام فکر جدایی نیستم
دیگر برای داشتن هیچ کس سماجت نمیکنم!! پرنده ای که سهم من نباشد ! اگه قفس هم برایش بسازم بازم پرواز میکند
من صبورم اما… بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب امیر و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم
پرندگانی که در قفس بدنیا می آیند فکر می کنند پرواز کردن یک نوع بیماری است
خدا به سر هیچ پرنده ای نیاورد.. قفس را نمی گویم… گلوله را هم نه… از پرواز خسته شدن را می گویم.. از آسمان بریدن را
قفس دیدم رهایی یادم آمد تو رفتی بی وفایی یادم آمد
گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانند منبع : http://www.amirfb.ir/post/15781/sms-ghafas-asheghane#ixzz3alZvDVrj
هیچ عشقی وجود ندارد…! حتی برای مرغ عشق…! اونیز اگر در قفس نبود به عشقش خیانت میکرد
مرغان همه بشکسته قفس را و پریدند من در قفس افتاده بخود تار تنیدم یا رب شود آن روز که در جمع حریفان بینم که از این لانه گندیده پریدم
یه پنجره با یه قفس… یه حنجره بی همنفس سهم من از بودن تو… یه خاطره س همین و بس
زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز
هیچکس با من نیست مانده ام تا به چه اندیشه کنم مانده ام در قفس تنهایی در قفس میخوانم چه غریبانه شبی است شب تنهایی من…. آی دنیا بیزارم ازت
بخیه به پیله ام نزن ترک برداشته این دل است نه پیله برای پروانگی درد کشیدم اسمان نمیشوی قفس نباش
نگاه کن چه درویشانه سفره دل با تو گشودم به هرجایی که بودی عاشقانه همراه تو بودم مرغ عشق در قفس بود و من کنج ویرانه تنهایی حسادتی به سراغم آمد به وسعت یک قفس مرغ عشق
درآستانه فصلی سرد درابتدای درک هستی آلوده ی زمین ویاس ساده و غمناک آسمان
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}